تقدیم به کسانی که ازشون دوریم ولی دوستشون داریم

بگذار از تنهایی این روزهای بی تو بگویم کم کم دارم باور میکنم که بی تو باید زندگی کنم و طناب آرزوهاییم را از بام آمدنت ببرم تو رفتی و من شاعر شدم چه اهمیتی دارد که شعرهای مرا نمیخواهی یا اصلا مرا نمیخواهی تمام ترانه هایم فدای غرورت دلم روشن است که یک وقت شاید روز شاید شب تو از میان بلور اشک هایم خواهی آمد دلم روشن است که دلت برای دلم تنگ میشود میبینی چقدر دلم خوش است به خیالت بگذار بگویم که هنوز از این دلبستگی ساده دل نبریدم با اینکه مثل روز برایم روشن است که خیال روشن آمدنت را به تاریکی گور خواهم برد فقط خواستم از تو بگویم برای آخرین بار تا نگویی که عشقم رنگ تکرار داشت.
ای کاش دل آدما همش مثل هم بود یا همشون شیشه ای بود یا همشون از جنس سنگ بود.
منتظر نظرات خوشتلتون هستما
+ نوشته شده در جمعه پنجم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 17:35 توسط باران
|