باران
دوستان برای
تعطیلات عید مجبورم برم مسافرت برای همین تا چند روز اپ نیستم اما به محض اینکه به اینترنت
دسترسی پیداکنم مطلب جدید می زارم و دوباره وبلاگم پر از مطلب میشه!امیدوارم تعطیلات عید
به همگی خوش بگذره و سال خوبی داشته باشید.فعلا خداحافظ...
دوستان برای
تعطیلات عید مجبورم برم مسافرت برای همین تا چند روز اپ نیستم اما به محض اینکه به اینترنت
دسترسی پیداکنم مطلب جدید می زارم و دوباره وبلاگم پر از مطلب میشه!امیدوارم تعطیلات عید
به همگی خوش بگذره و سال خوبی داشته باشید.فعلا خداحافظ...
که ذهنمو بدجور درگیر کرده! نمیدونم چی شده هر کی رو میبینی موهاشو کوتاه کرده!
حورا-پرستو-حدیثه-مونا-طهورا و تقریبا نصف دوستایی که میشناسم! جدا منو راهنمایی کنید علت
این کار چیه؟
شاید براتون مسخره به نظر بیاد ولی به نظر من یه مسئله ی خیلی جدیه!!!!من اینجا از همه ی
دوستام
خواهش میکنم لطفا موهاتون رو کوتاه نکنید و به نصیحت من توجه کنید:حتی اگه خواستید موهاتون
رو کوتاه کنید پیش ارایشگری برید که بهش اعتماد دارید تا گند نزنه به موهاتون!!باور کنید حرفی که
زدم اصلا شوخی نبود. (باران)(بهتره بگم یه ادم عصبانی از دست ارایشگرای بد)
**آیا شما قربانی یک عشق هستید؟ | ||
این آزمون حاوی 10 نشانه خطر است که به شما در شناسایی قربانیان عشق کمک می کند : |
بالاخره بعد از مدت ها تحقیق علت درس نخوندن دانشجویان کشف شد !!!
۱ ) در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند.
۲ ) حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است.بنابراین ۲۶۳ روز دیگر باقی میماند.
۳ ) در هر روز ۸ ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا” ۱۲۲ روز میشود. بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند.
۴ ) اما سلامتی جسم و روح روزانه ۱ ساعت تفریح را می طلبد که جمعا” ۱۵ روز میشود. پس ۱۲۶ در روز باقی میماند.
۵ ) طبیعتا” ۲ ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل ۳۰ روز می شود. پس ۹۶ روز باقی میماند.
۶ ) ۱ ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی اجتماعی است.این خود ۱۵ روز است. پس ۸۱ روز باقی میماند.
۷ ) روزهای امتحان ۳۵ روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس ۴۶ روز باقی میماند.
۸ ) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم ۳۰ روز در سال هستند. پس ۱۶ روز باقی میماند.
۹ ) در سال شما ۱۰ روز را به بازی می گذرانید. پس ۶ روز باقی میماند.
۱۰ ) در سال حداقل ۳ روز به بیماری طی میشود و ۳ روز دیگر باقی است.
۱۱ ) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم ۲ روز را در بر میگیرند. پس ۱ روز باقی میماند.
۱۲ ) ۱روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که
مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با
لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با
لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند
و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای
پسرتان پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم.
امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند !!!
مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
-برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا
ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم
قربان!!!
( اینو تو ایمیلم دیدم گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد)
To fall in love
عاشق شدن
To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
To clear your last exam.آخرین امتحانت رو پاس کنی
To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!
Calls at midnight that last for hours.تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی
To accidentally hear somebody say something good about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه
To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی !
To hear a song that makes you remember a special person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما مییاره
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی
To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !
To pass time with your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
See an old friend again and to feel that the things have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظههای زندگی هستند
Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد
وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریهكردن
به تو نشان میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشونبده.
(چارلی چاپلین)نظر یادتون نره
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
ILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
VEYOUILOVEYOUILOOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOU
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که این هتل
به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد
اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد .
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری
همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه
به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند
و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش
زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند
و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم
و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت .
امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه!!